
فایل pdf را میتوانید از اینجا بارگیری نمایید: متن سخنرانی ادیب سلطانی
نقدی بر ترجمۀ یکی از مدخلهای «فرهنگنامهی تاریخی فلسفه»
مقدمه
متن حاضر برگردان یک سخنرانی کوتاه از میرشمسالدین ادیبسلطانی است که به حدود سال 1389 بازمیگردد. دسترسی به رونوشتی از این سخنرانی برای ما ممکن نشد وتنها فایلی صوتی از آن در اختیار ما بود، پس لاجرم دستبهکار بازسازی متن آن شدیم و در این کار نهایت کوشش خود را کردیم تا متن سخنرانی دقیق، منطبق با اصل و حتیالمقدور با نثری پاکیزه بازسازی گردد تا در اختیار علاقمندان قرار گیرد. دلیل این کار، اهمیت نکتهای زبانی-فلسفی است که ادیبسلطانی در این سخنرانی بدان اشاره میکند.
ادیبسلطانی در این سخنرانی کوتاه، به اجمال و گذرا، اما در عین حال موشکافانه و دانشمندانه، با دستمایه قرار دادن ترجمۀ فارسی مدخل καλóν از فرهنگامۀ تاریخی فلسفه انگشت تأکید بر نکتهای مینهد، که تا جایی که میدانیم، پیش از وی کسی چندان به اهمیت آن پینبرده بود. این نکته، از لحاظ صوری، یکی از امکانات بسیاری از زبانها، بهخصوص زبانهای اروپاییِ توانمند در فلسفه، و بالاخص دو زبان یونانی و آلمانی است (که ادیبسلطانی در سخنی مشابه با مارتین هایدگر آنها را بهدرستی زبانهای فلسفیِ par excellence مینامد). این ابزار زبانی، یعنی، به بیان ساده، کاربرد حرفتعریف در تبدیل صفات به نامهای دستوری، در زبان فارسی امروزین نمودی مشابه دیگر زبانها ندارد. همین نکتۀ بهظاهر پیشپاافتاده اهمیت خود را در تلاش بعضاً نافرجام بسیاری از مترجمان برای ترجمۀ برخی از متون فلسفیِ جدی از این دو زبان، تماموکمال آشکار کرده است. ادیبسلطانی بهخوبی به این نکته آگاه است که مسئلۀ نبود حرفتعریف در زبان فارسی، تنها یک تفاوت صوری-زبانی صرف نیست، یعنی چنین نیست که، مانند بسیاری از موارد مشابه، محتوایی را در زبانی جوری بگویند و همان محتوا را در زبانی دیگر جوری دیگر، چنانکه کار ترجمه در این میان گویی صرفاً فهم آن محتوا در زبان مبداً، و آنگاه ریختهگریِ همان محتوا در ساختارهای زبان مقصد باشد، بلکه مسئله در اینجا یک تفاوت منطقی-محتوایی است که تفاوت ساختاری-دستوری تنها یک بازنمود از این تفاوت منطقی-محتوایی بهشمار تواند رفت. ادیبسلطانی این تفاوت منطقی-محتوایی را در سخنرانی خود در نهایت اجمال و با آوردن چند مثال بررسی میکند، اما خوانندۀ هوشمند از همین بررسی اجمالی بلافاصله درمییابد که بحث ادیبسلطانی یک بحث زبانی صرف نیست. نکتهای که او به اجمال به آن اشاره میکند میتواند سرآغاز بحثی بسیار مهم در احتمال تفاوت یا شرایط امکانِ وجود فاصلۀ منطقیِ سخن و فهم فلسفیِ ما در زبان فارسی از منطق سخن برخی فیلسوفان غیر فارسیزبان باشد که در دشواری فهم متون ایشان برای ما بروز یافته است. این نکته سرآغاز نقد پیشفرضی است که گویی تاکنون همیشه بدیهی انگاشته شده است و هنوز هم بدیهی انگاشته میشود، و آن این که: در فلسفه هر سخنی را میتوان به هر زبانی بیان نمود! حال باید بررسید که این پیشفرضِ همیشهبدیهیانگاشتهشده تا چه اندازه محق و استوار است و تا کجا در برابر نقد تاب میآورد. بدیهی است که جای چنین نقدی در اینجا نیست و مجالی فراخ میطلبد. سخنرانی ادیبسلطانی را نیز نباید چونان چنین نقدی تلقی کرد. این سخنرانی صرفاً یک آدرسدهی هوشمندانه از جانب ادیبسلطانی به گوشههای تاریکی است که به نظر میرسد تاکنون کسی آنها را نکاویده است. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ادیبسلطانی بهرغم همۀ ارجمندیاش بههرحال فیلسوف نیست و بنابراین در پرداختن به موضوعاتی از این دست از زاویهای فلسفی وارد بحث نمیشود. کاری که ادیبسلطانی با نبوغ و درک عمیق زبانی خود در این سخنرانی و همچنین بهنحو غیرمستقیم در بسیاری از آثار و ترجمههای خود از متون فیلسوفان بدان توانا بوده است، نشاندادن گرهی زبانی-فکری، یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، گرهی منطقی-متافیزیکی[1] است در فلسفیدنهای ما به زبان فارسی. امید که این مجمل مفصّل درخوری نیز در پی داشته باشد.
حامد صفاریان
[1] پس از کانت دیگر متافیزیک را نباید در معنای سنتی کلمه فهمید. از کانت به این سو، متافیزیک گونهای منطق است که درفلسفۀ کانت در هیئت منطق استعلایی و در فلسفۀ هگل در هیئت منطق دیالکتیکی خود را بر ما عرضه میکند.
متن سخنرانی
به نام خداوند جان و خرد
با سپاس از آقای استادْ دکتر غلامرضا اَعوانی، و سرکار خانم استاد دکتر شهین اعوانی
سخن خود را برمیآغازم
[…]
ازبهر کاربرد بیشازاندازهی واژههای بیگانه در پارسی پوزش میخواهم.
ترجمه و چاپ-پخش بخشی از دَرایههای [=مدخلهای] Historisches Wörterbuch der Philosophie، («فرهنگنامهی تاریخی فلسفه»)، در زمینهی فلسفهی زیباییوهنر، زیرِ وَرنامِ [=عنوان] «فرهنگنامهی تاریخی مفاهیم فلسفه»، یک رُخداد فرخندهی فرهنگی است، و در روندِ دقیقترساختن و ژرفابخشیدن به پویشهای فلسفی در ایرانزمین در سالهای آینده، بیگمان، یاریِ بسیار خواهد رساند. خوشبختانه آقای استادْ دکتر اَعوانی در پیشگفتارِ کتاب، و مسئولان ارجمند نهاد پژوهشی-فرهنگیِ نُوْارغنون در مقدمهی کتاب، همهی نکتههای مایهور دربارهی برگرفتن و پیشبُردِ این فراآخته (پروژه) را بازنمودهاند، و اینک بر کاربران است که بهنوبهی خود در روند پژوهشها، هم از این اثر بهره گیرند، و هم نِگرهای [=نظرهای] خود را در زمینهی نارسائیهای احتمالی با ویراستاران در میان گذارند، تا در چاپهای آینده، این اثر باز هم دقیقتر و سودمندتر گردانده شود. امید است که دیگر دَرایههای این اثرِ سترگ اندکاندک، و با شتابی بخردانه، بهدست پژوهشگران پارسیزبان برسد.
از آنجا که در مقولهی سنجش و بررسی کتاب، مطلقانه هیچ تجربهای ندارم تنها به طرح یک نکتهی کوچک و فرعی، ولی بهنگرِخود مایهور، میپردازم:
هنگامی که این فرهنگنامه را باز میکنیم، و پس از پیشگفتار و مقدمه به متن اصلی میرسیم، نخستین دَرایه «امر زیبا» است. «امر زیبا» چونان دَرایه (مدخل)، برای برخی از کاربران انگلیسیخوان و فرانسهخوان که با زبانهای آلمانی و یونانی چندان آشنایی ندارند توانستنی ست [=ممکن است] تا اندازهای شگفت نماید.
بهنگرِ من، زبانهای آلمانی و یونانی زبانهای فلسفیِ par excellence هستند. یکی از ویژگیهای این زبانها آن است که حرفِتعریف، بویژه حرفتعریفِ خُنثی، و هرآینه [=البته] تکینه (مفرد)، و در حالت دستوریِ نامی [=اسمی]، میتواند در آغازِ واژهای که نامِ دستوری نیست قرار گیرد، و آنرا به نام دستوری، و به یک مفهوم ترادیسَد (تبدیل کند). این را میگویند، به انگلیسی: Substantivization؛ به آلمانی: Substantivieren همچنین das Substantivieren و Substantivierung. این فَرارَوَند در فُتادِ [=موردِ] هر مقولهی دستوری رخ تواند داد. برای نمونه، شیوهی فلسفهنگاریِ ارسطو بهوسیلهی جاناثان بارنز [Jonathan Barnes] Philosophizing by Propositions نامیده شده است. ولی ما این جُستار را به صفتِ دستوریْ کرانمند [=محدود] میسازیم. این فراروند در، کمابیش، همهی زبانهای اروپایی که حرفِتعریف دارند، مانند فرانسوی و ایتالیایی، نیز مشاهده میشود، ولی دامنهی آن در یونانی و آلمانی گستردهتر است. برای نمونه: «زیبا»، در یونانی، در فرهنگهای واژه (واژهفرهنگها) καλòς داده میشود که نرینه [=مذکر] است. καλòς با اُمیکرون [o]نوشته میشود،καλώς با اُمِگا [ω] قید است. καλή شکلِ مادینه [=مؤنث]، و καλόν شکلِ نه-اَتار [=خنثی]آن است، و این هنوز صفت است. اکنون اگر τò ، حرفتعریفِ تکینهی نه-اَتارِ نامی (مفرد خنثای مُبتدایی) را در آغازِ آن بیاوریم، خواهیم داشت: τò καλόν.
برای τò καλóν یکی از برابرهای پذیرفتنی «امرِ زیبا» است؛ [این عبارتْ] «آنچه زیباست» نیز گفته میشود. کمابیش فراروندی همانندْ در آلمانی برجاست. schön در زبانِ آلمانی یعنی «زیبا». اکنون با کاربرد حرفتعریفِ نه-اَتارِ تکینهی نامی خواهیم داشت: das Schöne. اِس (S) در این جاوَر (حالت) بزرگ نوشته میشود زیرا das Schöne دیگر صفت نیست بلکه نام دستوری، (یک Substantiv) است. همچنین در آلمانی، «تقدس»\«قداست»\«قُدّوسیت»، یا «اسپندی»، میشود Heiligkeit، و «قدسی» یا «مقدس» یا «اسپَند» میشود heilig، و آنگاه das Heilige میشود «امرِ قدسی»، «امرِ اسپند». برای این واژهها از «–چیز»، «–آنچ» نیز میتوان بهره برد: «زیبا-چیز»؛ «زیبا-آنچ»، «اسپند-چیز»؛ «اسپند-آنچ» و دیگرها، که بازتابی است از «آنچه زیباست»؛ «آنچه اسپند است». همچنین، اگر نیاز باشد در جای خود، «-آنْک» نیز میتوان گفت: «زیبا-آنْک» (آنکه زیباست) و دیگرها؛ ولی قصد من در اینجا تبلیغِ برساختههای خود نیست، و به معنا توجه دارم، و بازگردیم به معنا:
τò κάλλος و ἡ κάλλονή در یونانی، و Schönheit در آلمانی، و beauty در انگلیسی، و beauté در فرانسوی، مؤکداً بهمعنای «زیبایی»اند، و به همان سامان [=ترتیب]: τò καλόν و das Schöne، the beautiful، Le beau، بهمعنای «امر زیبا» در زبانهای انگلیسی و فرانسه بهسامان [=بهترتیب]، گاه: What is beautiful، و Ce qui est beau نیز گفته میشود. در ضمن در زبان انگلیسی «the» گاه صفت را به جمعِ نامی ترامیدیسَد [=تبدیل میکند]: The rich یعنی «توانگران»، «اغنیا». گاه نیز the [در انگلیسی]، و Le در فرانسه، تنها نقش دستوری و نحوی دارند، نه نقش سمانتیک (نشانگریک).
Richard the Lionheart و Philippe le Bel نمونههایی دیگر هستند. […] اینک چیست ایننهآنی (فرقِ) the beautiful (امر زیبا)، با beauty (زیبایی)؟ The Shorter Oxford English Dictionary [واژۀ] beautiful را چنین بررسی میکند:
نخست در بخش a، beautiful چونان صفت معنی میشود، و سپس میآید:
- absol. [=absolute(ly)] 1. beautiful one, used chiefly as a form of address [mid. of 16th c.]
- that which is beautiful, the qualities constituting beauty
[…] این بیان بسیار استوار است ولی ما باید فراتر رویم. صفت در این فراروند، یعنی با کاربرد حرفتعریف، چنانکه اشاره شد، به نامْ، یا -به اصطلاح دستوردانان- به substantive تبدیل میشود. صفت دستوری همواره extensional است. هم بدانگاه که صفت با حرفتعریفْ سویهی intensional پیدا میکند. extension در پارسی به «مصداق»، «مصداقِ مفهوم»، «گسترۀ مفهوم» و دیگرها، و نیز «اُستَنِش» برگردانده شده است، و Intension به «مفهوم»، «گنجانیدۀ مفهوم» و مانند آنها، و «درتَنِش». در اینجا آشکارا بینشِ ژرفِ Gottlob Frege دستاندرکار است: [تفاوتِ] Sinn/sence و Bedeutung/reference.
برای بهتر دریافتن معنای Extension و Intension دربرابرهم میتوان به یک نمونهی ساده بسنده کرد: هنگامی که میپرسیم: Who is wise? و مثلاً پاسخ میدهیم: Socrates is wise؛ واژهی wise را extensional بهکار بردهایم. ولی هنگامی که میپرسیم: What is wisdom? یا: What is being wise?، در اینجا به گنجانیدهی این مفهوم کار داریم.
از آنچه گفته آمد چنین برمیآوریم که کاربرد حرف تعریف با صفت که یک واژهی extensional است، را میتوان چونان Intensionalشدن آن تلقی کرد. The beautiful فرمول نیست؛ طبعاً گزاره هم نیست. پس باید به قاعدهی یک ترمِ منطقِ محمولها باشد. اکنون، برای باز هم دقیقتر گرداندنِ جستار، میتوانیم به آناکاوی\واکاوی\تحلیلِ منطقی دست یازیم. برای نمونه داریم: «رکسانا»، «زیبا»، «زیبایی»، «امر زیبا». ما معمولانه نمیتوانیم «رکسانا» را بر چیزی حمل کنیم. کاربرد «type zero» در نقش «type one» اکنون بیرون از جستار ماست. میشود گفت که «او آینشتاینِ شهر ماست». در اینجا آینشتاین از نظر منطقی «type zero» است ولی ما به صورت «type one» آن را بهکار بردیم. ولی میتوانیم «زیبا» یا «زیبایی» را بر «رکسانا» حمل کنیم، و در این هنگام ایننهآنیِ «زیبا» -نه امرِ زیبا- با «زیبایی»، هرچه باشد، از میان میرود: «رکسانا زیباست». به بیان ارسطویی «زیبایی» به «رکسانا» تعلق میگیرد. باز، به بیان ارسطویی، «زیبایی» به «رکسانا» گفته میشود، و گاه در [سخنِ] ارسطو هم مانند [زبانِ] پارسی، و بسیاری از زبانهای دیگر، بازهم گفته میشود: «رکسانا زیباست». ولی ما هم بدانگاه که «زیبا» و «زیبایی» را میتوانیم بر «رکسانا» حمل کنیم، به احتمال نیرومند، «امر زیبا» را نمیتوانیم بر «رکسانا» حمل کنیم. هرچند که «رکسانا» از نوع صفر(type zero)، و «زیبا» و «زیبایی» از نوع یک (type one) هستند. «امر زیبا» باید بهقاعده از نوع یک باشد و با اینهمه، بر نوع صفر حملپذیر نیست، ولی میتوان نوعهای بزرگتر از یک را بر «امر زیبا» حمل کرد؛ «امر زیبا خدایی ست». باید اذعان کرد که منطقانه با مقولهی شگفتی روبرو هستیم. فرمولهای منطقِ مرتبهی دوم و بالاتر را میتوان به سه مقوله بخش کرد:
الف) فرمولهایی که درست مانند فرمولهای مرتبهی نخست هستند مُنتها ما از حق خود در چندینمایی(تسویر) محمولها بهره جسته ایم.
ب) فرمولهایی که در آنها افزون بر چندینماییِ محمولها، محمولهای مرتبهی دوم و بالاتر نیز حضور دارند.
ج) فرمولهایی که در آنها نوع صفر (type zero) اصلاً برجا نیستند، و همهی تِرمهای ما از نوع یک بهبالا هستند. این فرمولها سراسر در منطقِ intensional جای میگیرند، و ازجمله در آنها چیزی چونان کاردینالیتهی سِتها(مجموعهها) برجا نیست. اکنون دیاگنوستیک [=تشخیص] من آن است که «امر زیبا» تنها در چنین جهانهایی معنادار خواهد بود. شکافتن بیشتر این برنهاده فراتر از جستار کنونی ماست.
پس از این جستارها یاد میکنم که در واژهنامه در بخش واژهنامۀهی یونانی-فارسی، در صفحهی 235، هم در برابرِ «καλóν, τò»، و هم در برابر «κάλλος, τò» میخوانیم: «امر زیبا»، «زیبا». همانا «زیبا» برای τò καλόν نادرست نیست؛ ولی میبایستی در برابر τò καλλος تنها و تنها نوشته میشد: «زیبایی».
خانمها؛ آقایان! سپاسگزارم.